#استادخبیث_من💚🍀
#پارت_393
پشت چشمی نازک کردم
- کی؟ تو؟
- yes, me
( آره من )
با تمسخر خندیدم
- وای جوک بامزهای بود...حالا بخواب.
پشت کردم بهش که دستی بین موهام کشید
- متوجه هستم بحث رو پیچوندی
- good night my love
( شب بخیر عشقم )
خندید
- شبت بخیر
صبح با برخورد نور به چشام از خواب بیدار شدم.
کنارم خالی بود و سرد.
نگاهی به ساعت انداختم
با دیدن ساعت چشام گرد شد
وای ساعت دوازده ظهره.
سیخ نشستم سرجام...
رفتم سرویس و بعد از انجام کارام موهام شونه کردم و رفتم بیرون.
صداهایی از آشپزخونه میومد
وارد شدم و با دیدن دیانا جیغی زدم که بنده خدا ده متر پرید هوا
- وای دیانا
به سمتش رفتم و بغلش کردم
خندید و بغلم کرد
- ظهر بخیر عروس خانوم
───• · · · ⌞💚⌝ · · · •───
1403/02/22 01:02