#استادخبیث_من💚🍀
#پارت_186
- چرا؟
اخم ریزی بین ابروهاش نشست
- چرا داره؟ میخوام مال خودم شی
دلم قنچ رفت و سر پایین انداختم
- من که هنوز تصمیم نگرفتم
دستمو روی میز گرفت
- رُک و سریع جواب بده...منو میخوای یا نه؟
نگاهی بهش انداختم
- 1, 2,...
- میخوام
لبخند جذابی روی لبش نشست
- خب حله دیگه
- اما...
- اما نداریم عسلم.
لبخند محوی زدم و لیوانمو شستم رفتم تو اتاق.
باورم نمیشه فردا قراره زن ویهان بشم.
اصلا درکش خیلی سخته....
هیچوقت فکرشو نمیکردم حسی نسبت به ویهان پیدا کنم چه برسه عاشقی...
عاشقی هم سختی داره هم خوشی.
امیدوارم بعد اون همه سختی این خوشی باشه که واسه ما میاد.
و البته امیدوارم زودتر شر اون زنی...که خارجی از سرمون وا شه.
گوشیمو روی آلارم تنظیم کردم و
سرمو روی بالشت گذاشتم و غافل از اتفاقات آینده به خواب رفتم.
───• · · · ⌞💚⌝ · · · •───
1403/02/10 00:48