#استادخبیث_من💚🍀
#پارت_197
با صدای زنگ خوردن گوشیم سرمو برداشتم و نگاهی به گوشی انداختم.
نازی بود!
سریع جواب دادم
- سلام
- درده سلام، مرضه سلام
- وا چته؟
شاکی تر گفت
- نمیخوای یه زنگ به منه صاب مرده بزنی؟
- عه خدا نکنه، ببخشید حالم خوب نبود
- چرا؟ چیشده؟
- تصادف کردم
یه جوری جیغ زد احساس کردم گوم پاره شد
- چی؟ چطوری؟
- ماجرا داره
- وایسا من دارم میام
- نصفه شبه کجا؟
- نصف شب کجا بود؟ تازه ساعت ده شده
پوفی کشیدم
- هوف باشه بیا
- عا اینه، تا نیم ساعت دیگه اونجام.
و تق قطع کرد.
سری به نشونه تاسف تکون دادم و قطع کردم.
همه رفیق دارن منم رفیق دارم.
- با کی حرف میزدی؟
- نازی، داره میاد
ابروهاش بالا پرید
- اوه، اوکیه
───• · · · ⌞💚⌝ · · · •───
1403/02/10 15:34