خاطرات بارداری (مزد بندگی)
مزد بندگی
شش ماهی بود که برای بارداري اقدام کرده بودم، اما نمي شد. اين بود که به گدایی در خانه خدا رفتم.
گدایی کردن پشت درب خانه کريم و مهربان، هيچ وقت بي جواب نمي مونه، اگر بي شک و ترديد و از ته دل چيزی بخواهي.
ماه رمضان هم يکي از ماههايي است که همه بنده ها نزد خدا يک جور ديگه اي پذيرايي مي شوند و سعي مي کنن با دلهاي پاک سر سفره مهربونی خداوند بنشینن.
من هم ماه رمضان امسال با يک حال و هواي خاصی با خداي خود ارتباط برقرار کردم و يکي از دعاهاي هميشگيم سر سفره های افطار و شبهای قدر اين بود که از خدا يک هديه آسمانی مي خواستم. يک فرزند، که جوري تربيتش کنم تا قدردان نعمتهای الهی باشه و هميشه در مسير بندگي خالصانه خدا گام بردارد.
روز عيد فطر براي اولين بار بود که مي رفتم نماز عيد مي خواندم. بزرگي گفته بود وقتی نماز عيد تمام مي شود فرشته هاي خدا از رحمت بيکران الهي به بنده ها هديه های ناب مي بخشن.
منم رفتم تا هديه خود را بگيرم.
در کمال ناباوري چهار روز پس از عيد وقتي براي آزمايش بارداری رفتم و جواب را گرفتم بدون شک اولين چيزی که به ذهنم رسید همان هديه آسمانی بود که مي دونستم از جانب خداي رحمان برای من در نظر گرفته شده بود و اشک شوق گونه هایم را خيس کرده بود.
خدا را شکر مي کردم و اشک مي ريختم. الان هم منتظرم تا اين نشانه الهي به دنيا بياد و به او ياد دهم که هميشه در مسير درست گام بردارد و بنده پاک و خاص خدا باشد.(آمين يا رب العالمين)
قدردان بی پايان : الميرا سادات . ش از گرگان