خاطرات بارداری (آمین زیبای خداوند)
آمین زیبای خداوند
آن روز . . .
از تو بهار جوانه زد
رنگین کمان هفت رنگ شد
از نامت خورشید درخشید
باران باریدن گرفت
به برکت آمدنت آسمان زمین را نقل پاشید
به گمانم خدا مهربان تر شد و یا دل من آرام تر شد . . .
و من تکه ای از آسمان، تکه ای از خدا را در آغوش کشیدم.
من مادر شدم، عاشق ماندم، پرستیدمت . . .
عزیز دل مامان و بابا؛ تو آمین زیبای خداوندی به آرزویی که از صمیم قلب کردم.
طاهای نازنینم ، خیلی دوستت داریم.
از طرف مامان فریبا و بابا وحید