The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

بازگویی داستان بارداری و تجربه زایمان!

هرگز نمی‌ دانستم زایمان تا چه حد برای مردم اهمیت دارد، تا زمانی که خودم باردار شدم. دو ثانیه پس از این که من و همسرم خبر بارداری ام را به اطرافیان مان اعلام کردیم، از این که چگونه زایمانی باید داشته باشم، هراسان شدم.

پس از این که خبر بارداری‌ام را به یکی از فامیل ها دادم، او فوراً گفت: نقشه‌ زایمانت چیست؟ بله... منظور بیرون فرستادن بچه است - ترجیح می دهم که اصلا دردی تحمل نکنم. سپس او به پند و اندرز دادن درباره‌ فواید زایمان طبیعی ادامه داد و از عباراتی مثل غرایز اولیه و روحیه‌ بخش استفاده می‌کرد. این اوضاع در حالی بود که از تجربه‌ زایمان خود هیچ صحبتی نمی ‌کرد. در حقیقت، روش مودبانه ‌ای برای پایان دادن به صحبت‌هایی که درباره‌ چگونگی زایمان نوزاد تان است، وجود ندارد، بنابراین فقط خندیدم، سری تکان دادم و سعی کردم، ذهنم را از تمام این حرف‌ها رها سازم.

این موضوع فقط در خانواده نبود: برخی از دوستانم نیز سعی کردند تا بر روش زایمانم تاثیرگذار باشند. آنها آدرس سایت‌ها، کتاب‌ها و نشریاتی را فرستادند که برخی از عکس‌های داخل سایت ها می توانست هر کسی را هراسان کند.

حقیقت این است: من همیشه با فکر کردن به زایمان کمی عصبی می‌شدم. از تماشای صحنه‌ دلهره‌ انگیز زایمان در فیلم‌ها و شنیده‌‌هایی از دوستان مادرم که داستان‌های ترسناک زایمان خودشان را حکایت می‌کرند و از اینکه بخواهم روزی خودم آن را انجام دهم، بسیار می‌ترسیدم. بنابراین، وقتی ماده‌ای به نام اپیدورال را شنیدم، کنجکاوی‌ ام برانگیخته شد. پس روشی وجود داشت که می‌توانست به شکل بی‌ خطر بچه را از درونم بیرون بکشد و مرا از بدترین درد زندگی‌ام، رهایی بخشد؟ بهتر از این نمی‌شد.

یکی از دوستانم از عصبی‌بودنم آگاه بود و با این حال، مدام برای زایمان طبیعی به من فشار می‌آورد. او دوست خوبی بود. گفت‌وگوهای ما مثل این بود:

او: آیا به زایمان طبیعی بدون استفاده از مسکن فکر کرده‌ای؟

من: نه! احتمالاً اپیدورال استفاده خواهم کرد.

او: واقعاً فکر می‌کنم بهتر است طبیعی زایمان کنی. هنوز تصمیمت را قطعی نکن. تا زایمان صبر کن. ارزشش را دارد.

من: خیالم راحت است. از اپیدورال استفاده خواهم کرد. بیا، بریم بستنی بخوریم!

( و هر بار او را دیدم، این حرف‌ها تکرار می ‌شد. )

کم کم تردید کردم، آیا از انتخاب اپیدورال برای زایمانم مطمئن هستم یا نه. مردم می‌پرسیدند که چرا زایمان طبیعی می‌خواهم؟ من هم متوجه شدم که برای رهایی از همه‌ این گفت‌وگوها باید مزاح کنم. مثلاً فکر نمی کنم آن قدر مرد باشم که زایمان بدون مسکن داشته باشم. اما وقتی مجبور شدم در مقابل مربی کلاس بارداری از تصمیمم دفاع کنم "جلوی تمام کلاس" بسیار عصبانی شدم.

اشتباه نکنید: من مخالف زایمان طبیعی نیستم. دوستانی داشتم که این مسیر را رفته‌اند و خیلی هم راضی بودند. من فقط مخالف این هستم که به من بگویند چگونه زایمان کنم. چرا تصمیم من برای مصرف مسکن که روند زایمان را سهل‌تر می‌سازد، به مزاج بسیاری از افراد خوشایند نیست و آنان را ناراحت می‌کند؟ به علاوه، چرا همه فکر می‌کنند که می‌توانند به من بگویند چه کنم؟

از آنجا که پس از گذشت دو سال از این موضوع هنوز ناراحت هستم، برای کسب اطلاعات بیشتر نزد دکتر روان‌شناس، جین گریر، رفتم. او می‌گوید: روشی که برای زایمان خود برمی‌گزینید، باید بین مادر، پدر و پزشک باشد و لاغیر. افزون بر این، کاملا ناشایست است که به خانمی بگویید، چگونه زایمان کند. اگر به اصرار دیگران شیوه‌ای زایمان تان را انتخاب کنید در واقع می تواند باعث بدتر شدن تجربه زایمان تان ‌شود، زیرا خلاف غرایز خودتان عمل کرده‌اید.

این روانشناس توصیه می‌کند که در پاسخ دیگران بگویید؛ اگر دوباره باردار شوم و چنین گزینه‌هایی پیش بیاید، از توصیه و نگرانی‌هایتان استفاده می کنم. اما، من، شوهرم و پزشک روندی را انتخاب کرده‌ایم که احساس می‌کنیم برای ما بهترین است. به این ترتیب، بدون اینکه بی‌حرمتی کنید، این پیام را می‌رسانید که نباید در امور دیگران دخالت کنند.

سرانجام، زایمان من آن طور که انتخاب کرده بودم، اتفاق نیفتاد. مجبور شدم، القای زایمان داشته باشم و به هر ترتیب، پزشک برای شرایط من اپیدورال تجویز کرد. خلاف خانمی که در انتهای راهرو با فریاد در حال زایمان فرزندش بود، زایمان من به شکل شگفت‌انگیزی ساده و نسبتاً بدون درد بود. شنیدن فریادهای مادر دیگری که در حال زایمان بود برایم ترسناک بود و خوشحالم که آن تجربه را پشت سر گذاشتم.

متاسفانه، شرمندگی از زایمان پس از تولد فرزندم به پایان نرسید. شبی در مهمانی شام، کنار خانمی نشسته بودم که زایمان طبیعی داشت. وقتی او فهمید که من از اپیدورال استفاده کردم، گفت:"خب، فقط چیزی را می‌خواستم که برای فرزندم بهترین بود." انگار من این آرزو را برای فرزندم نداشتم و این حرف‌ها دوباره مثل سیلی به صورتم نواخته شد.

دوستانی دارم که نا امیدانه می‌خواستند زایمان طبیعی داشته باشند، اما به دلیل برخی پیچیدگی‌ها نمی‌توانستد به آرزوی خود برسند. با این حال، از اطرافیان سخنان نامربوط می‌شنوند که بسیار ناعادلانه است.

می‌دانم که وقتی نوبت به زایمان می‌رسد، قصد مردم خیرخواهی است. اما ظاهراً متوجه نیستند که فشارشان، خانم باردار را ناراحت می‌کند و یا از خود متنفر می‌شود.

منبع: daily mail